قاب پاییز غبار گرفته بود. قیصر نبود.
قطار می رود/تو می روی/تمام ایستگاه می
رود/و من چقدرساده ام /که سالهای سال/در انتظار تو/کنار این قطار رفته ایستاده ام/و
هم چنان/به نرده های ایستگاه رفته/تکیه داده ام...
قطار می رود/تو می روی/تمام ایستگاه می
رود/و من چقدرساده ام /که سالهای سال/در انتظار تو/کنار این قطار رفته ایستاده ام/و
هم چنان/به نرده های ایستگاه رفته/تکیه داده ام...
چهارشنبه 86 دی 12
, ساعت 6:53 عصر |[ پیام]